آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Monday, December 15, 2008
خداحافظ حَجی آقا

وادنگ - ارحام صدر

چند روز پیش ارحام صدر دوست داشتنی هم به جمع رفتگان پیوست. لابد فرشته های خدا تا حالا از دست شوخی هایش روی زمین ولو شده اند. منتظر باران باشید. یاد قسمتی از تئاتر وادنگ افتادم که خواب دیده بود مرده و به دادگاه عدل الهی رفته و همۀ اهل بیت و کاسب های محل را آن جا ملاقات می کند. به قبرکن می گفت: "این چه قبری بود واسه ما کنده بودی؟ انقدر کوتاه بود که پام افتاده بود بیرون، واسه این که سرما نخورم مجبور شدم چهارزانو بمیرم!". در جای دیگر می گفت: "اون دنیا که خر تو خر بود، معلوم می شه این دنیا خر تو خره". روانش شاد، صبر بازماندگانش زیاد.
این نوشته را دو سال و اندی پیش دربارۀ ارحام صدر نوشته بودم:

بچه که بودم نمی‌دانم از کجا ضبط تلویزیونی تئاتر وادنگ ارحام صدر گیرمان آمده‌بود و من و خاله و دائی‌هایم معتاد
آن شده‌بودیم. جوری شده‌بود که ما که آبا اجدادمان از کنار اصفهان هم رد نشده‌بودند، در خانه فقط با لهجۀ غلیظ اصفهانی (به خیال خودمان) صحبت می‌کردیم و هر لحظه دنبال بهانه‌ای می‌گشتیم تا به سبک ارحام صدر تکه‌ای بیاندازیم. بعدها "مست" و "من می‌خوام" هم به گنجینه‌مان اضافه شد و جنس‌مان جور. دو سه ماه پیش دوباره همین مجموعه را روی DVD پیدا کردم و گل از گلم شکفت. گفتم حیف است لااقل قسمت‌هایی از آن را با شما تقسیم نکنم.(+ و + و+ و+ و+ )
رضا ارحام صدر را پدر تئاتر کمدی انتقادی ایران می‌نامند، او که در سال 1302 در اصفهان به دنیا آمده، داستان کشف استعدادش را
این طور تعریف می‌کند:
پس از ورود به مدرسۀ ادب كار صحنه اى من از يك مزاح سركلاس آقاى جهانشاه (كه بعدها پدرخانمم شد) آغاز شد. ايشان حضور و غياب مى كردند كه به اسمى به نام عباس پنيرى رسيدند. بعد از چند بار كه اين اسم را صدا كردند و كسى پاسخ نداد، من از ته كلاس گفتم: «آقا، تو خيكن!»
معلم به جای آن که تنبیه‌اش کند او را به اجرای نمایش در مدرسه تشویق‌ می‌کند و همه چیز از همان‌جا آغاز می‌شود. کارش به جایی می‌رسد که به یکی از جاذبه‌های توریستی اصفهان تبدیل می‌شود و بلیت برنامه‌هایش را از چند هفته قبل رزرو می‌کنند. حتی شاه و فرح هم به دیدن تئاترش می‌روند. می‌گوید:
مردم براى حرف هاى انتقادى من در صحنه مدت ها دست مى زدند. يادم مى آيد كه شبى شاه و فرح به ديدن يكى از تئاترهاى ما آمده بودند. در صحنه به بازيگرى كه نقش تعميركار تلويزيون را داشت، گفتم: اين دستگاه خرابه اما هر دستگاهى كه خرابه از بالا خرابه تا پايين ... صداى دست زدن مردم قطع نمى شد. آقاى اقبال كه پشت سر آنها (شاه و فرح) در سالن نشسته بود، بعداً به من گفت كه شاه به نخست وزيرش گفته است: با ارحام چه مى توانيم بكنيم كه روى صحنه از من انتقاد مى كند و مردم هم دست مى زنند!
این جنبۀ انتقادی تئاترها شاید زمانی طرفداران زیادی داشته ولی گاهی نصیحت‌ها و مونولوگ‌ها انقدر طولانی‌ست که حوصلۀ آدم را سر می‌برد. مثل هر اصفهانی فابریکی بداهه‌گویی و حاضر جوابی هنر اصلی ارحام صدر است.
مرحوم منوچهر نوذری دربارۀ حاضر جوابی‌های ارحام صدر بر سر صحنه گفته بود:
ارحام در یک تئاتر پدر و پسرى را آشتى مى داد. گفت: بوبوسش! طرف شل مى‌بوسید. گفت: «این که از فحشم بدتر شد که. ماچ مى باس صدا بدد مثى چه‌چه بلبل». بعد خودش رفت ته سن. لب هایش را غنچه کرد که بیاید یاد بدهد. یکى از تهرانى هاى حاضر درسالن صداى موچ را درآورد. آن صدا تمام نشده بود که گفت: «این همسایه هاى خنگى ما یاد گرفتن و تو یاد نگرفتى؟»
ارحام صدر در سینما هم نقش‌های زیادی ایفا کرده که به نظر من بهترین آنها "شب نشینی در جهنم" و "جوجه فکلی"‌ست.
محمد علی کشاور او را بهترین بازیگر کمدی سینما و تئاتر ایران خوانده، البته این روزها تا جایی که من می‌شناسم بهزاد محمدی(نمونۀ کار) و دار و دستۀ مهران مدیری هم بد نیستند.
اخیراً فیلم مستندی به نام "شکرپاره" در بارۀ زندگی ارحام صدر ساخته شده که امیدوارم به زودی زیارتش نصیبمان شود.
بد نیست این پست را با فرازهایی از تکه‌های ارحام صدر با لهجۀ شیرین اصفهانی قاصدک به پایان ببریم.
برو تو آینه نیگا کون بیبین چًقًد به خوشگلی بده‌کاری.
تو منی یا تو کاسه ماس؟
هم این دنیا خر تو خره‌س، هم اون دنیا خر تو خره‌س.
یارو اومه‌د پشتک بزنه‌د پیشتک زد
شوما دو دٔفه وزٍک کرده‌ین؟
همچین ننه‌یا تو هیچ ننه‌دونی پیدا نیمی‌شه‌د.
شوما چیزی ازدون می‌ریزه‌د؟
چند تا بچه داری؟ هف تا؟ خٌب دوتا شا بخور
تو تخمی سگ نیستی تخمی بلبلی

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats