آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Tuesday, August 29, 2006
آلزایمر
Hadi Khorsandi at SOAS (February 2005)

هادی خرسندی در مراسم بزرگداشت سیمین بهبهانی شعر آلزایمر را می خواند.

با تشکر از استاد نیما مینا

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Friday, August 25, 2006
ترانۀ شبات - اِیال گُلان
و تو را می خوانم

بعد از غربزدگی هفتۀ پیش وقت آن رسیده که به آغوش شرق یا همان سبک مردمی میزراخی برگردیم. هنرمند محبوب این هفته اِیال گُلان نام دارد که با حنجرۀ طلایی‌اش به دو سبک پاپ و میزراخی می‌خواند. ده سالی هست که اسم در کرده و او را هم مثل اکثر خواننده‌های نامی این سبک، زمانی سلطان و جانشین زُهر آرگوو خوانده‌اند. حالا ما را چه به این حرف‌ها، اصل صدای خوش است که دارد.
ترانه‌های "زیبای من"، "نغمۀ تار"، "رویاها" و میکسی از ترانه‌های زُهر را با صدای اِیال برایتان سَوا کرده‌ام. این هم چند تایی کلیپ برای خدایارانی که اینترنت سریع دارند: + و +

این روزها که آتش نفرت کور در بعضی از وبلاگ‌ها خشک و تر را بی‌رحمانه با هم می‌سوزاند دیدن این گزارش کوتاه دربارۀ درگذشت نویسندۀ صلح‌طلب اسرائیلی "ایزهَر سمیلانسکی" معروف به "س. ایزهر" در سایت رادیو زمانه کمی امیدوارم کرد. اگر فرصتی پیدا کنم (که با توجه به سنگینی کارم در این روزها بعید می‌دانم)، قسمتی از نوشته‌های ایزهر را ترجمه خواهم کرد. فقط یک نکتۀ "دقت نشده" در آن گزارش هست، ایزهر در شهر رِخُووُوت در اسرائیل به دنیا آمده و نه در روسیه. + و +

شبات شالوم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Friday, August 18, 2006
ترانۀ شبات- زنده یاد الویس
Elvis Presley - My Way

پریروز سالروز درگذشت سلطان راک اند رول الویس پریسلی بود. با آن که 29 سال از آن روز می‌گذرد الویس هنوز یکی از محبوبترین خواننده‌های دنیا است. الویس جدا از خوانندگی و آهنگسازی فیلم‌های زیادی هم بازی کرده که اکثر آنها آشغال بوده‌اند.
خیلی از طرفداران الویس ادعا می‌کنند که او هنوز زنده‌است و خودش را به مردن زده تا از شر آنها خلاص شود! الویس مقلدان زیادی دارد که حتی مثل او نفس می‌کشند، هر سال مسابقات تقلید الویس در سراسر دنیا برگزار می‌شود. آرامگاهش در ممفیس یکی از جاذبه‌های توریستی و به نوعی زیارتگاه عشاق او است.
الویس در اواخر عمر، شاید هم خیلی پیش از آن معتاد شد و در سن 42 سالگی قلبش از حرکت ایستاد.
با سایت الویس ایرانی که کار یک خانم ایرانی فارغ‌التحصیل موسیقی است که پانزده سال روی جمع‌آوری اطلاعات در مورد الویس کار کرده آشنا شوید.
برایتان چند ترانه از الویس انتخاب کرده‌ام که حتماً خودتان دارید.
برای این که موضوع زیاد جدی نشود تقلید ادی مورفی از الویس را ببینید. این هم یک کلیپ جالب به یاد او و کلی کلیپ دیگر + و+ و + و + و +
آهنگ "راه من" را که ترانۀ محبوب من و شاهکار فرانک سیناترا است با صدای الویس بشنوید.

And now, the end is near;
And so I face the final curtain.
My friend, I’ll say it clear,
I’ll state my case, of which I’m certain.

I’ve lived a life that’s full.
I’ve traveled each and every highway;
And more, much more than this,
I did it my way.

Regrets, I’ve had a few;
But then again, too few to mention.
I did what I had to do
And saw it through without exemption.

I planned each charted course;
Each careful step along the byway,
But more, much more than this,
I did it my way.

Yes, there were times, I’m sure you knew
When I bit off more than I could chew.
But through it all, when there was doubt,
I ate it up and spit it out.
I faced it all and I stood tall;
And did it my way.

I’ve loved, I’ve laughed and cried.
I’ve had my fill; my share of losing.
And now, as tears subside,
I find it all so amusing.

To think I did all that;
And may I say - not in a shy way,
No, oh no not me,
I did it my way.

For what is a man, what has he got?
If not himself, then he has naught.
To say the things he truly feels;
And not the words of one who kneels.
The record shows I took the blows -
And did it my way!
شبات شالوم
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Saturday, August 12, 2006
کرم شب تاب
از آخرین باری که اینجا چیزی نوشته‌ام حدود هشت صد کشته و هزاران زخمی و بی‌خانمان می‌گذرد، راستش با خودم عهد کرده‌بودم تا زمانی که توپ‌ها می‌غرند خاموش بمانم و آرزو داشتم صدای غرششان هر چه زودتر خفه شود. امروز ظاهراً با تصویب قطعنامۀ 1701 در سازمان ملل نوری در انتهای چاه دیده‌می‌شود، ولی شاید باز هم کرم شب‌تابی بیش نباشد.

با این که هنوز جنگ را از نزدیک لمس نمی‌کنم ولی طنینش هر لحظه در گوشم می‌پیچد. گفتنش تلخ است ولی معتاد خبرهای جنگ شده‌ام و ذهنم جز این به چیز دیگری راه نمی‌دهد. نمی‌توانم لحظه‌ای را بدون رسانه‌ها سر کنم. سایت‌های خبری را می‌خوانم و خبرها را در سه زبان با هم مقایسه می‌کنم نکند چیزی را از دست بدهم، البته تناقض هم زیاد است که طبیعت جنگ تبلیغاتی است. تحلیل‌های مفسران را می‌خوانم و می‌شنوم، هر کدام سازی می‌زنند. لحظه‌ای توافق را نزدیک‌تر از همیشه می‌بینند و لحظه ای دیگر از گسترش دامنۀ جنگ حرف می‌زنند. با این کارشان آدم را مثل یویو از اوج امیدواری تا قعر ناامیدی نوسان می‌دهند.
متأسفانه تا اجرای کامل قطعنامه هنوز چندین روز و دهها کشته باقی مانده. در این چند روز طرفین سعی می‌کنند بیشترین صدمه را به دشمن بزنند تا در اذهان مردمشان برنده تلقی شوند، نمی‌دانم کدام طرف "برنده" خواهد بود ولی در مورد یک چیز نمی‌توان شک کرد بازندۀ واقعی این جنگ ملت‌های بی‌نوای منطقه هستند.
در این مدت چند ای‌میل از هموطنانی دریافت کرده‌ام که نوشته‌اند به خاطر مشکلات زندگی در ایران مایلند به اسرائیل مهاجرت کنند و از من راهنمایی خواسته بودند. راستش نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم! می‌خواستم برایشان بنویسم لطفاً رادیو را روشن کنید و اگر میل خودکشی یا احتمالاً استشهاد دارید دنبال راه‌های آسانتری بگردید.
از دوستانی که نگران حالم شده‌بودند ممنونم و عذر می‌خواهم. دست ودلم به نوشتن نمی‌رود. در این بحران حرف زدن از مسائل روزمره به نظرم لوس و بیجا می‌آید و مفسر یا خبرنگار جنگی بودن هم توانایی‌هایی می‌طلبد که در خود نمی‌یابم. این کار شاق را به آن نیمۀ وبلاگستان که این روزها مفسر حرفه‌ای شده‌اند و چپ و راست تئوری‌ صادر می‌کنند می‌سپارم.
شبات شالوم
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats