آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Saturday, August 12, 2006
کرم شب تاب
از آخرین باری که اینجا چیزی نوشته‌ام حدود هشت صد کشته و هزاران زخمی و بی‌خانمان می‌گذرد، راستش با خودم عهد کرده‌بودم تا زمانی که توپ‌ها می‌غرند خاموش بمانم و آرزو داشتم صدای غرششان هر چه زودتر خفه شود. امروز ظاهراً با تصویب قطعنامۀ 1701 در سازمان ملل نوری در انتهای چاه دیده‌می‌شود، ولی شاید باز هم کرم شب‌تابی بیش نباشد.

با این که هنوز جنگ را از نزدیک لمس نمی‌کنم ولی طنینش هر لحظه در گوشم می‌پیچد. گفتنش تلخ است ولی معتاد خبرهای جنگ شده‌ام و ذهنم جز این به چیز دیگری راه نمی‌دهد. نمی‌توانم لحظه‌ای را بدون رسانه‌ها سر کنم. سایت‌های خبری را می‌خوانم و خبرها را در سه زبان با هم مقایسه می‌کنم نکند چیزی را از دست بدهم، البته تناقض هم زیاد است که طبیعت جنگ تبلیغاتی است. تحلیل‌های مفسران را می‌خوانم و می‌شنوم، هر کدام سازی می‌زنند. لحظه‌ای توافق را نزدیک‌تر از همیشه می‌بینند و لحظه ای دیگر از گسترش دامنۀ جنگ حرف می‌زنند. با این کارشان آدم را مثل یویو از اوج امیدواری تا قعر ناامیدی نوسان می‌دهند.
متأسفانه تا اجرای کامل قطعنامه هنوز چندین روز و دهها کشته باقی مانده. در این چند روز طرفین سعی می‌کنند بیشترین صدمه را به دشمن بزنند تا در اذهان مردمشان برنده تلقی شوند، نمی‌دانم کدام طرف "برنده" خواهد بود ولی در مورد یک چیز نمی‌توان شک کرد بازندۀ واقعی این جنگ ملت‌های بی‌نوای منطقه هستند.
در این مدت چند ای‌میل از هموطنانی دریافت کرده‌ام که نوشته‌اند به خاطر مشکلات زندگی در ایران مایلند به اسرائیل مهاجرت کنند و از من راهنمایی خواسته بودند. راستش نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم! می‌خواستم برایشان بنویسم لطفاً رادیو را روشن کنید و اگر میل خودکشی یا احتمالاً استشهاد دارید دنبال راه‌های آسانتری بگردید.
از دوستانی که نگران حالم شده‌بودند ممنونم و عذر می‌خواهم. دست ودلم به نوشتن نمی‌رود. در این بحران حرف زدن از مسائل روزمره به نظرم لوس و بیجا می‌آید و مفسر یا خبرنگار جنگی بودن هم توانایی‌هایی می‌طلبد که در خود نمی‌یابم. این کار شاق را به آن نیمۀ وبلاگستان که این روزها مفسر حرفه‌ای شده‌اند و چپ و راست تئوری‌ صادر می‌کنند می‌سپارم.
شبات شالوم
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats