اِتی اَنکری - در چشمانت می بینم
در چشمانت می بینم
همه چیز را می بینم
مرا در خانۀ محبت نگه می داشتی
در چشمانت می بینم
همه چیز را
مرا محبوس می کردی اگر می توانستی
در چشمانت می بینم
که هیچ چیز برایت اهمیتی ندارد
فقط من و تو و باز هم تو
در چشمانت می بینم
که بیش از همه چیز
مرا محبوس می کردی
اگر می توانستی
برایم دیوار می ساختی
و چراغی می گذاشتی
که نور داشته باشم
در چشمانت می بینم
درشت نوشته شده
به من اجازه می دادی، همه چیز را می بخشیدی
در چشمانت می بینم
همه چیز را
مرا دوست می داشتی چنان که هیچ کس تا به حال نداشته
بین دیوارها پرسه می زدم
و رویشان نقاشی می کردم
تا آسمانی داشته باشم
در چشمانت می بینم
همه چیز را می بینم
مرا در خانۀ محبت نگه می داشتی
در چشمانت می بینم
همه چیز را
تنها خودم را در آبی آسمان نمی بینم
ساعت ها پیش، رفته ام
و دوست دارم از بیرون دیوارها
دلتنگ خانه باشم
خوب بید؟
شبات شالوم
Labels: ترانۀ شبات