نغمۀ تار - ایال گُلان
امروز درست یک سال از راهاندازی "آن سوی دیوار" میگذرد، وبلاگی که شوخی شوخی جدی شد و از آن پس بسته به حال نویسنده بین دو مرز جدی و شوخی سیر میکند. خدا پدر یوتیوب را بیامرزد که در زمانهای خشکقلمی که خیلی هم زیاد پیش میآید به فریاد آدم میرسد. راستش گاهی وقتی میبینم دوبار پشت سر هم ترانه گذاشتهام خجالت میکشم و سومیاش را قلاف میکنم تا نگویند که طرف فقط لینکباز است(که هست). نوشتن انشاء همیشه برای من سختترین کار دنیا بوده و وقتی موضوع خودش فوران نمیکند وبلاگنویسی شبیه انشاء نویسی میشود. بدتر از همه وقتیست که انشای بچهزرنگها را میخوانی و میبینی چقدر ولمعطلی. میدانم که در حال حاضر بیشتر "جذابیت" این وبلاگ مدیون موقعیت جغرافیایی صاحب آن است که گاهی ترجیح میدهد فقط یک روستایی ساده در دهکدۀ جهانی باشد تا کسی که در قلب تضادها و تنشها زندگیمیکند.
وقتی خبر میرسد که میخواهند از رسانۀ فارسی زبانی با من مصاحبه کنند لابد چون صرف حضور من در این منطقه مرا تبدیل به صاحبنظر میکند خندۀ گریهناکم میگیرد. راستش حضور فیزیکی من در این سرزمین چندان جدی نیست چون مدتهاست به مقتضای کار و وضعیتم بیشتر زمانم را پشت این کامپیوتر میگذرانم و ارتباطم با محلیها بسیار محدود است. تنها چیزی که مرا مرتبط نگه میدارد همان رسانههای گروهی هستند که با توجه به پیشرفت تکنولوژی میتوانستم همین ارتباط را از چین هم داشتهباشم. شاید این وضعیت برای خیلیها که در خارج زندگی میکنند مصداق داشتهباشد، نوعی زیستن در حباب، ولی میدانم یک تا چند جای کار من بیشتر از معمول اشکال دارد باید فعالیتهای اجتماعیام را بیشتر کنم یا لااقل به کلاسی یا دورهای بروم تا بیشتر آدم ببینم چون زیاد از حد مجازی شدهام.
راستی روز عشق هم بر شما، گل و شکلات و عروسک فروشها و مخصوصاً واردکننده هایشان مبارک باد. میگویند از این روز مبارک تا یکی دو دهۀ قبل در اینجا به زور یادی میشده ولی در سالهای اخیر تحت تاثیر تبلیغات انقدر گل کرده که هر کس یادش برود شب به خانه راهش نمیدهند و در رستورانها باید از چند روز قبل جا رزرو کرد.
ترانۀ "نغمۀ تار" را هم تقدیم میکنم به همۀ عاشقان بیدل.
Labels: درد دل، موزیک