راستش در این وانفسا که در این منطقه، هر لحظه کسی کشته یا بیخانمان میشود، دل بیشتر هوای گریه دارد تا نوشتن، ولی چون میدانم که منتظرید خبرها را از این سوی دیوار هم بشنوید ناچار مینویسم.
در ضمن این را یک بار دیگر و برای همیشه میگویم، شهروند هر کشوری لزوماً سخنگوی دولت آن کشور نیست و اجباری ندارد طرفدار همۀ سیاستهای آن باشد. کسانی که دنبال بحث و جدل هستند و میخواهند به نتیجهای برسند، بهتر است آدم آگاهتری را برای این کار پیدا کنند.
جنگ اسرائیل با حزب الله لبنان هم چنان ادامه دارد و از اینجا پایانش دیده نمیشود. راستش همه انتظارش را داشتند که یک روز این اتفاق بیفتد، چرایش را میگویم.
وقتی اسرائیل در سال 2000 "نوار امنیتی" جنوب لبنان را که یکی از اهدافش جلوگیری از پرتاب کاتیوشا به نواحی شمالی اسرائیل بود ترک کرد، به امید این بود که ارتش لبنان بیاید و سر مرزهایش بنشیند ولی زهی خیال باطل، به جایش حزبالله آمد و دست خالی نیامد. سنگرها و پایگاههای نظامی حزبالله رفته رفته در طول مرز مثل قارچ رشد کردند، طوری که در خیلی از جاها بیش از 10 متر با مرز فاصله نداشتند، تا حدی که به نگهبانان مرزی امکان میداد با هم دوستانه فحش خواهر و مادر رد و بدل کنند. از آن سو خبر مجهز شدن این گروه به هزاران موشک با بردهای متفاوت که به قول خودشان تا قلب دشمن نفوذ میکند میرسید که با توجه به این که پشتیبانان حزبالله سالهاست دنبال پاک کنی میگردند تا اسرائیل را از روی نقشه پاک کنند، برای اسرائیل خبر جالبی نبود.
با شکایت اسرائیل (رطب خورده و منع رطب) سازمان ملل قطعنامهای در مورد خلع سلاح حزبالله صادر کرد ولی دولت لبنان یا نخواست یا به خاطر ترس از درگیریهای قومی نتوانست کاری کند. تهدیدهای شیخ حسن نصرالله دربارۀ جنگ با دشمن صهیونیستی به مانترایی تبدیل شده بود، که هر روز شنیده میشد. از این طرف هم جواب اگر فلانی جرأت کند ما میدانیم کجا و چگونه پاسخش را بدهیم رایج بود. این وسط گاهی به بهانهای کاتیوشایی پرتاب میشد یا پایگاهی مورد حملۀ حزب الله قرار میگرفت و اسرائیل آن را با بمباران مواضع و تهدید و ترعیب پاسخ میداد ولی در این 6 سال زندگی در شمال اسرائیل و لبنان روند طبیعی خود را داشت و هر دو به مراکز توریستی تبدیل شدهبودند.
تا این که آن چه همه انتظارش را میکشیدند ولی آرزو میکردند رخ ندهد رخ داد. حزبالله که ارتش اسرائیل را درگیر جنگ با حماس دید، فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت تهدیدهایش را عملی کند. برای کمک به برادران حماسی، سربازان حزبالله تحت پوشش کاتیوشا از مرز گذشتند، چند سرباز اسرائیلی را کشتند و دو سرباز را ربودند.
دولت اسرائیل هم که مدتها بود خطر حزبالله در نزدیکی مرز و موشکهایش را حس کردهبود ولی نمیخواست شروع کننده جنگ باشد با رأی اکثریت تصمیم گرفت یک جبهۀ جدید در شمال باز کند تا حزبالله را تا حد ممکن تضعیف و از مرزها دور کند و دولت لبنان را مسئول عدم مهار حزبالله اعلام کرد.
از خرابی و کشت و کشتار وحشتناک بعد از آن همه خبر دارند، تعداد زیادی غیرنظامی کشتهشدهاند و لبنان برای جلوگیری از رسیدن سلاح به حزبالله تحت محاصره است. حزبالله هم آرام ننشسته و موشکپرانی میکند، میگویند در بعضی از شهرهای شمالی اسرائیل هفتاد درصد از ساکنان شهرها را ترک کردهاند. . تا به حال برد موشکها تا حیفا که سومین شهر بزرگ اسرائیل است رسیدهاست ولی نصرالله قول داده که اگر بچۀ خوبی باشیم موشکهای بزرگتر، جادارتر و دوربردتری در راهند که تا جنوب شهر من هم میرسند.
این روزها شعارهای درس عبرت، تهدید برای موجودیت، تغییر استراتژیک و تسلیم نشدن به ترور زیاد شنیدهمیشوند.
خطر این که این جنگ با دخالت سوریه و بعد از آن ایران به یک جنگ منطقهای تبدیل شود همیشه وجود دارد، ولی به نظر نمیآید اسرائیل فعلاً خواهان درگیری در جبهههای دیگر باشد.
الان که این سطور را تایپ میکنم خبر کشته شدن دو نفر دیگر در اثر برخورد کاتیوشا به شهر میرون پخش شد، صدای هلیکوپترهای جنگی که به طرف شمال میروند لحظهای قطع نمیشود، خدا میداند چند نفر دیگر در آن سوی مرز دارند نفسهای آخرشان را میکشند.
لعنت به جنگ!