آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Tuesday, September 05, 2006
سوتی خوانی
fars mahsini - ey ghashangtar az paria

تا به حال چنین اجرایی از ترانۀ "قشنگ‌تر از پریا" دیده‌بودید؟ عمراً. من اگر جای پریا بودم دو بال داشتم، دو تای دیگر قرض می‌کردم و می‌زدم به چاک. نمی‌دانم خانم خواننده کجایی است، احتمالاً تاجیک ولی در بعضی از قسمت‌ها متن را واقعاً از آن خودش کرده، مخصوصاً آنجا که می‌گوید: خورشید که بخواد بالا بیاد روشو می‌شونم!
فکر می‌کنم منظور روش می‌شینم تا نتواند بلند شود باشد، بیچاره خورشید! شاید هم در زبان خودشان معنی دارد و من بیخودی گیر داده ام.
دیدن این کلیپ مرا به یاد سال‌های دور انداخت.
اوایل آمدنم به اسرائیل، این توفیق اجباری نصیبم شد که چند ماهی اول در یک بیمارستان و بعد در یک مرکز توان‌بخشی بزرگ بستری شوم. تجربۀ خیلی خوبی بود، هم برای یاد گرفتن زبان و هم برای آشنا شدن با فرهنگ و آداب و رسوم مردم این کشور. در این مرکز توان‌بخشی با پسری بیست و دو سه ساله آشنا شدم که در بخش سوانح مغزی بستری بود، از یک خانوادۀ ایرانی بود ولی متولد اینجا. طفلک تصادف شدیدی کرده‌بود که در آن بین بقیۀ چیزها نامزد و بخشی از حافظه‌اش را از دست داده‌بود. چون می‌دانست من غریبم، عشق ایرانی‌دوستی‌اش گل کرده‌بود و عصرها به بخش من می‌آمد. فارسی را خیلی به سختی حرف می‌زد ولی عاشق معین بود. وقتی می‌خواست ترانه‌هایش را بخواند چشم‌هایش را می‌بست و با احساس ولی غلط غلوط می‌خواند مثلاً می‌خواند:
بازوانت را به مستی حلقه کن گر بردنم (به جای بر گردنم!)
ولی انقدر با عشق می‌خواند که آدم باور می‌کرد درستش باید همین باشد. یادش به خیر، خوشبختانه سلامتی‌اش را دوباره به دست آورد و ازدواج کرد.
این طفلک که زبان دومش بود و عذرش برای غلط خواندن موجه بود ولی خیلی‌ها هستند که ترانه‌های زبان مادری‌شان را هم همین‌طور کتره‌ای می‌خوانند. حتماً با سایت‌هایی مثل این که به زبان‌های مختلف دربارۀ متون غلط ترانه‌ها هست آشنا هستید، تا به حال فارسی‌اش را ندیده‌ام.
مادر یکی از دوستانم که ماشاالله صدایی خیلی قوی هم دارد، در زمینۀ سوتی دادن شاهکار بود. یادم می‌آید ترانۀ سنگ خارای مرضیه را که می‌گوید:

یک چنین آتش به جان مصلحت باشد همان

با عشق خود تنها شود تنها بسوزد

این طوری می‌خواند:

یک چنین آتش‌فشان، مردم از دامت رها
ای بی‌وفا، ای‌بی جفا افتادم از پا!!!

از این جالب‌تر ترانۀ دختر قوچانی بود که اصل آن هست:

آفتاب لب بوم نور افشونه، سماور جوشه
یارم تنگ طلا دوش گرفته، غمزه می‌فروشه

خیلی جدی این طوری می‌خواند:

آفتاب لب بوم نور افشونه، سماور جوشه
یارم کُنج خلا دوش گرفته، غمزه می‌فروشه!

شما هم اگر از این سوتی‌ها می‌شناسید ما را هم در شادی خود شریک کنید!

پ.ن. به نظرم معما حل شد، پرچم بالای صفحه پرچم آذربایجان است!

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats