آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Monday, September 04, 2006
Chiquitita
Chiquitita - Unicef -ABBA

دیروز اینجا روز بازگشایی مدارس بود، داشتم از خیابان رد می‌شدم، پشت چراغ قرمز دختر کوچولویی با مادرش ایستاده‌بود. خانمی که ظاهراً آشنایشان بود از راه رسید و بعد از سلام و علیک از دخترک پرسید: "خُب خانمی مدرسه چه طور بود؟" دخترک هم نه گذاشت و نه برداشت، برگشت گفت: "می‌خواستی چه طور باشه؟ هر کی از راه می‌رسه از من همین سئوالو می‌پرسه! بابا ولم کنین!"
این از نوع جواب‌هایی بود که وقتی بچه بودم (شاید هنوز) گاهی دلم می‌خواست بدهم ولی جرأتش را نداشتم. به همین خاطر وقتی بچه‌ها دور و برم هستند ترجیح می‌دهم ساکت بنشینم و با سئوال‌های تکراری که دانستن یا ندانستن جوابشان برایم فرقی نمی‌کند آزارشان ندهم. به من چه که این بچه مامانش را بیشتر دوست دارد یا باباش را یا تازه چه شعری در مهد کودک یاد گرفته! اگر خودش زمانی داوطلبانه خواست برایم هنرنمایی کند نوکرش هم هستم، ولی از کسی به زور حرف و هنر بیرون کشیدن کار من یکی نیست.
همین چند روز پیش یکی از آشناها که پسری دو سه ساله دارد از امریکا تلفن کرده‌بود، پسرک خیلی شیرین است و مادرش برای آن که مرا ایمپرس کند از او خواست که پشت تلفن برایم هنر نمایی کند. در قسمت اول برنامه شعر خیلی خیلی طولانی‌ای را که تازه یاد گرفته بود برایم خواند که یک کلمه‌اش را هم نفهمیدم، ولی برای حفظ آبرو کلی به به و چَه چَه کردم. بعد مادر که کلی اکسایتد شده بود از قند عسلش پرسید: "خُب سهیل جون(اسم مستعار) واسه عمو تعریف کن تو کیندرگاردن چه کا ر می‌کنی؟" سهیل جون هم با کمال صداقت جواب داد: "بچه‌ها رو می‌زنم." آخ که چه لحظۀ شیرینی بود!
ترانۀ چیکیتیتا (دختر کوچولو) را که شاهکار گروه اَبا است به دختری تقدیم می‌کنم که از اساتید بی‌رحمش در کشوری دور نمرۀ قبولی نگرفته و به همین خاطر این روزها سخت غمگین است.
این ترانه در سال 1979 در جشن یونیسف اجرا شده، من که هر وقت آن را می‌شنوم اشک در چشمانم جمع می‌شود، شما چطور؟

برای دوستانی که اینترنت کم بضاعت دارند:

فایل صوتی و متن ترانه

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats