این فیلمِ قسمتی از گپی دوستانه بین سید محمدعلی جمالزاده، از پیشگامان داستان نویسی نو فارسی در سن 102 سالگی و پسر سفیر سابق ایران در ژنو است. ظاهراً پسر سفیر سابق که مشتاق بوده دربارۀ پدر مرحومش بیشتر بداند به ژنو رفته تا با دوست او یعنی جمالزاده دیدار کند (قسمت های دیگر+ و +). آدم باورش نمیشود که در این سن کسی بتواند گذشته را به این روشنی به خاطر بیاورد. چیز عجیب دیگری که توی چشم میزند فارسی سلیس آدمیست که در مجموع بیش از پانزده شانزده سال از زندگیاش را در وطن نبودهاست. بیشتر ما بعد از دو سه سال دوری از وطن میشویم شترگاوپلنگی که نه زبان مادریمان را درست صحبت میکنیم و نه زبان سرزمین میزبان را. البته یکی از انتقادهایی که از او شده این است که در هیچ یک از داستانهایش یادی از خارج از ایران که بیشتر عمرش را در آن گذرانده نکرده، انگار بند نافی که او را به وطن متصل میکند هیچگاه بریده نشده باشد.
نمیدانم افسانه است یا حقیقت ولی جایی نوشتهاند وقتی جمالزاده در سن 107 سالگی در ژنو دچار بیماری و نسیان شده بود، در بستر مرگ گفته بود: " همه وحشتم اين است که جايي، يک داستان نيم تمام نوشته شده داشته باشم که فراموشش کرده ام . ."
جمالزاده در سال 1997 میلادی جهان فانی را بدرود گفت. روحش شاد.
پ.ن. وقتی دنبال نام جمالزاده در وِب میگشتم متوجه شدم که بخش فارسی دانشنامۀ آزاد ویکیپدیا دارد کمکم به همت عدهای جان میگیرد ولی هنوز راه درازی در پیش دارد. همانطور که میدانید هر کسی میتواند با کمی وقت و حوصله به تکمیل آن کمک کند. نمونهاش همین صفحۀ جمالزاده و نویسندگان دیگر که ناقص است. ترجمۀ این مقالات به زبانهای دیگر هم میتواند قدم مثبتی باشد در شناساندن بهتر فرهنگ ایران به دنیا. در این مورد مطلبی در یکی از وبلاگها خواندم ولی متأسفانه حافظۀ جمالزاده را ندارم که به یاد بیاورم کجا بود.
پ.پ.ن. فایل صوتی "فارسی شکر است" داستان معروف جمالزاده.
مطلب را به بالاترین بفرستید: