آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Friday, December 08, 2006
ترانۀ شبات - اِهود بنای

شتاب کن- اهود بنای

خواننده‌های قدیمی من حتماً خانوادۀ بنای را به خاطر دارند. همان خانوادۀ هنرمند ایرانی تباری که سال‌هاست عرصۀ هنری اسرائیل را قرق کرده‌اند. متأسفانه چند ماه پیش بزرگ خانواده یعنی یوسی بنای عمرش را به شما داد. رسانه‌های اینجا برایش یک گودبای پارتی طولانی ترتیب دادند به نحوی که تا یک هفته هر جا می‌رفتی یا فیلمش بود یا ترانه‌اش یا دکلمه‌اش یا عکسش یا کتابش. با هر هنرمندی هم مصاحبه می‌کردند می‌گفت مثل او نداشتیم و نخواهیم داشت. این مرد بی‌همتا برادرزاده‌ای دارد به نام اهود بنای که شاید صدایش به گوش همه خوش نیاید ولی به نظر من و خیلی‌ها یکی از بهترین آهنگ‌سازان و ترانه‌سرایان این اطراف است. او کارش را با راک آغاز کرده ولی کم کم برای خودش سبک خاصی آفریده که در آن شرق و غرب را به هم پیوند می‌دهد. اهود نوازندۀ خوب تار هم هست. او که به قول خودش تا سن بالا هنوز نمی‌دانسته می‌خواهد چه کاره بشود و به سبک هیپی‌ها آوارۀ عالم بوده، می‌گوید: "من برای کسانی که در زندگی به جایی نمی رسند احترام خاصی قائلم! "
ترانۀ "شتاب کن" وضعیتی را تصویر می‌کند که شاید برای خیلی از ما آشنا باشد.

شتاب کن

پسر سی ساله تب دارد
و روی کاناپه در خانۀ پدری‌ خوابیده
آری او سی ساله و تب‌آلود است
و به اتاق کودکی‌اش بازگشته

مادرش می‌آید و می‌گوید:"برایت نوشیدنی گرم بیاورم؟"
او اخم می‌کند و می‌گوید: "حالا نه"
به قفسۀ کتاب‌های قدیمی نگاه می‌کند
داستان‌هایی که در زندگی همراهی‌اش کرده‌اند

مادر شتاب کن و بر قلبم مرهمی بگذار
پیش از آن که مرا بخوابانی
و برایم بگو چگونه کودکی بودم
و چطور با دیدن اولین باران ذوق می‌کردم

پسر سی ساله تب دارد
او دیگر نه عشقی دارد و نه کاری
آری او سی ساله است ولی
هنوز نمی‌داند پس از خدمت وظیفه چه خواهد کرد

مادرش می‌آید و می‌گوید:"کمی به سالن بیا"
او از کوره در می‌رود و می‌گوید: "حالا نه"
به طاقچۀ صفحه‌های کهنۀ موسیقی نگاه می‌کند
ترانه‌هایی که در زندگی‌اش همراهی‌اش کرده‌اند

تو حالا مثل ستاره‌ای آن دورها می‌درخشی
تو به خانه‌ام بازگشته‌ای، آری تو اکنون با من هستی
من نام تو را بر دخترم نهاده‌ام

پسر سی ساله تب دارد
و روی کاناپه در خانۀ پدری‌ خوابیده
آری او سی ساله و تب‌آلود است
و به اتاق کودکی‌اش بازگشته

وقتی مادر می‌آید و می‌گوید:"نامه داری"
چشمانش ناگهان از شادی برق می‌زند
او بوی بارانی را که در راه است حس می‌کند
بارانی که معشوق را با خود می‌آورد

این هم چند
فایل صوتی برای آشنایی بیشتر شما با این هنرمند.
شبات شالوم



مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats