"یکی توی بخش کودکان روزنامه یه سوسک میکشه کنارش مینویسه نَمَنَه، فرداش دهها هزار نفر تو تبریز میرن تظاهرات"، خداوکیلی بیشتر شبیه جوکی است که تبدیل به خاطره شده باشد. از آن بامزهتر حرفهای بعضی از مسئولان است که گفتهاند: "کشیدن این کاریکاتور توطئۀ دشمنان بوده! ". تظاهرات هم تظاهرات قدیم، لااقل دلیلشان قانعکننده بود، ولی وقتی حکومتی ملتی را عادت میدهد به هر بهانهای حضور خود را در صحنه ثابت کند، باید پای لرزش هم بنشیند.
حتماً داستان آن کاریکاتوریست را شنیدهاید که سر دبیر از او میخواهد کاریکاتوری بکشد که هیچ کسی را نرنجاند، او هم یک صفحۀ سفید تحویل میدهد. آن زمان که این را شنیدم فکر کردم طرف میتوانست عکس جَک و جانور بکشد و خودش را خلاص کند ظاهرا کاریکاتوریست ایران هم همین فکر را کردهبود. طفلک آمد سوسک بکشد سوسک شد. دارند کاسه کوزۀ یک عمر جوک سازی مردم را سر او میشکنند. راستش باید انتظارش را میداشتیم که روزی کاسۀ صبر یکی از این اقلیتهای قومی که چپ و راست برایشان جوک میسازند و میسازیم سر برود، این کاریکاتور فقط آخرین قطره بود.
اخیراً در یک مقالۀ تحقیقی خواندم که کسانی که بیشتر غیبت میکنند دوستان بیشتری دارند، از من بپرسید میگویم جوک گفتن هم نوعی غیبت کردن است. خوبی جوک گفتن راجع به اقلیتهای قومی این است که همۀ پیشفرضها مشخص است، شنونده قهرمان داستان را میشناسد و احتیاج به توضیحات اضافه و مقدمه چینی نیست، به آسانی میتوانی یک خط جوک بگویی و غش و ریسه تحویل بگیری.
جوکسازی و جوکگویی جزئی از فرهنگ ماست، وقتی جوکی میشنویم جگرمان جلا پیدا میکند، رنگ به رخسارمان میآید و در به در دنبال کسی میگردیم تا آن را برایش بازگو کنیم (تقصیر ما چیست که هر جوکی همیشه باید به حساب کسی یا گروهی باشد)، وای اگر طرف آن را شنیدهباشد و به رویمان بیاورد چنان نگاهش میکنیم انگار قتلی مرتکب شده. دوستی دارم که وقتی جوک تکراری میشنود، میخندد و میگوید: خیلی وقت بود نشنیدهبودم!
اگر ملت ایران به همان سرعتی که جوک ترکی میسازد، اورانیوم غنی کند حق مسلم ما تا دو سه هفتۀ دیگر حاضر است. ما بابت این جوکها و "تحقیرها" خیلی عذرخواهی بدهکاریم ولی چه کنیم که ذاتمان بیلت این است. در اسرائیل هم که سرزمین هفتاد و دو ملت است این پدیده وجود دارد شاید با شدتی کمتر، اینجا مراکشیها را خشن و چاقوکش و غیرتی میدانند، با کُردها مثل ترکهای ما برخورد میشود، با گرجیها مثل کردهای ما، رومانیها را دزد مینامند و ایرانیها را "دست و دلباز". خیلی وقتها پیش میآید که تا لهجهات را میشنوند شروع میکنند برایت جوک گفتن، معمولاً هم تکراری، گاهی مجبور میشوی غلطهایشان را بگیری! پخش جوکهای قومی در رادیو، تلویزیون تابو نیست، بالاخره استاندآپیستها هم باید نان بخورند.
لهستانیها در عالم جوک اسرائیل جایگاه ویژهای دارند، مخصوصاً زنهایشان. زنهای لهستانی به سرد مزاجی و غرغرو بودن معروفند. حالا که فارسی بلد نیستند بگذارید کمی غیبت کنیم:
- اگه گفتین زن لهستانی صبح که خودشو توی آینه میبینه چی میگه؟
میگه: این مرد سزاوار بیشتر از این نیست!
- روند زندگی زن لهستانی
مریض...خیلی مریض.....بینهایت مریض....دم مرگ....بیوه
- اگه گفتین چرا فقط یه زن لهستانی تو بهشت هست؟
چون اگه دو تا بودن جهنم میشد!
- یه مرد لهستانی با گل و شکلات وارد خونه میشه. زنش میپرسه: عزیزم کی اینا رو بهت داده؟
- زن لهستانی به دوستش میگه امروز رفتم سلمونی، مانیکور، پدیکور بعدشم بوتیک لباس. دوستش میگه: چی میگی؟ یعنی همشون بسته بودن؟!