فریاد زیر آب - موسیقی: بابک بیات
در موسیقی بابک بیات همیشه غم غیرقابل توصیفی موج می زد، شاید هر آهنگ مرثیه ای بود بر پایان غمناک زندگی خودش.
برنامۀ رادیو زمانه دربارۀ این هنرمند به نام "خوشا از عاشقی مردن" قابل تقدیر و شنیدنی ست.
برخاستن در رویا- نینت
خوانندۀ امروز ما نینت برای خودش نوعی سیندرلاست. دختر 19 سالهای از یک شهرستان دور و خانوادهای فقیر که با برنده شدن در یک مسابقۀ تلویزیونی به نام "ستاره متولد شد" به سبک "امریکن آیدل" کارش به جایی رسید که بیش از هر آدم معروف دیگری نمیتواند حتی آب بخورد بدون آن که پاپاراتسیها در کمینش باشند و هر جا میرود سیل بچههای قد و نیمقد راحتش نمیگذارند. در یک کلام زندگی بدون ذرهای حریم خصوصی که بهای معروفیت در دنیای امریکا زدۀ ماست.
کلیپ بالا هم از مراحل ابتدایی همان مسابقه است، از همان زمان چیز خاصی در این دختر وجود داشت که همه را مجذوب میکرد.
این هم چند کلیپ (+ و+) و فایل صوتی از نینِت که امیدوارم مقبول نظر بیفتد.
برای ترجمهاش هم کافیست چشمانتان را ببندید و به حرفهای عشقولانه فکر کنید.
شبات شالوم
دختری مثل من
کسانی که خبرهای زرد عالم هنر را دنبال میکنند حتماً داستان گندکاری مایکل ریچاردز بازیگر نقش محبوب کرامر در سریال محشر ساینفلد را شنیدهاند. قضیه از این قرار است که چند شب پیش زمانی که مشغول اجرای برنامه روی صحنۀ یک کمدی کلاب بوده چند نفر از تماشاگران که از قرار رنگ پوستشان هم خیلی تیره بوده به او متلک میاندازند. او هم از کوره در میرود و شروع به فحاشی میکند. از جمله: خفه شو، اگر پنجاه سال پیش بود چنین و چنانت میکردیم و او یک سیاه است، بیرونش بیندازید ... یکی هم این قضیه را با موبایلش فیلمبرداری کرده و همۀ دنیا خبردار شدهاند. البته من همیشه به عقل این آدم شک داشته ام و فکر می کنم چیز زیادی از شخصیت بی ثبات خودش در نقش کرامر دیده می شد.
این اتفاق بار دیگر نشان میدهد که در شرایط خاص آن چه زیر پوستمان شاید حتی سالها پنهان کردهایم روزی از جایی بیرون میزند. فکر میکنم طرف با این کار حاصل سالها فعالیت هنری خود را زیر خاک کرد. با این که دوستش جری ساینفلد با پارتیبازی در برنامۀ دیوید لترمن فرصتی برای اظهار ندامت برای او ایجاد کرد ولی به نظر نمیآید هیچ عذرخواهی بتواند او را از این مخمصه نجات دهد و اسمش را به عنوان یک نژادپرست از اذهان مردم پاک کند.
فیلم کوتاه بالا که "دختری مثل من" نام دارد ساختۀ یک دختر جوان سیاهپوست است و موضوع آن تصور دختران سیاهپوست از خودشان است. چیزی که نظرم را جلب کرد آزمایشی بود که پنجاه سال پیش جامعه شناسی به نام دکتر کلارک روی بچههای سیاهپوست کردهبود و در این فیلم دوباره تکرار میشود. پنجاه سال پیش به بچهها دو عروسک سیاه و سفید میدهند تا بین آنها یکی را انتخاب کنند اکثریت بچهها عروسک سفید ر ا انتخاب میکنند. فکر می کنید در آزمایش مجدد نتیجه چه بود؟ باز هم 15 بچه از 21 بچۀ سیاهپوست عروسک سفید را ترجیح میدهند و وقتی از آنها میپرسند کدام عروسک زشت است، عروسک سیاه را نشان میدهند و میگویند چون سیاه است!
چرایش را شما بگویید!
برای دوستانی که یوتوب برایشان از صافی نمیگذرد نسخۀ گوگلیاش اینجاست.
"ایدئولوژی صهیونیسم از هر ابزاری برای سلطۀ فرهنگی بهره میگیرد. سینما به عنوان یک هنر جذاب و پر طرفدار همواره مورد توجه محافل صهیونیست بودهاست.
خبر روز محافل سینمایی جهان، حملۀ دزدان دریایی کارائیب به پردههای نقرهای. نمونۀ دزدان دریایی کارائیب به عنوان جدیدترین تلاش استیلاجویانۀ هالیوود وقتی پررنگتر به نظر میآید که نام تهیه کنندۀ آن را به خاطر آوریم: کمپانی والت دیزنی. نام دیزنی و واردات آن بیش از هر چیز با مفهوم لابی صهیونیست در هالیوود پیوند خوردهاست. در سال 1995 زمانی که تعداد کل یهودیان طرفدار صهیونیست 2.5 درصد جمعیت امریکا را شامل میشوند آنها 7.7 درصد از اعضای هیئت مدیرۀ دیزنی را تشکیل میدهند. امری که به سادگی در تولیدات این کمپانی موفق و تعیین سیاستها و خط مشی آن تأثیر میگذارد......
سینما نیز اسلحهای ظریف در دستان حامیان این ایدئولوژی تباه محسوب میشود و در هالیوود دیزنی تولیدکنندۀ این سلاح و دزدان دریایی کارائیب آخرین گلولۀ آن است."
شبکۀ خبر سیمای سرزمین گل و بلبل- تیرماه 1385
هنوز کف سخنرانی آن استاد ارجمند دربارۀ کارتون تام و جری ساخت کمپانی صهیونیست والت دیزنی فروکش نکردهبود که به این برنامه برخوردم. این جریان 2.5 درصد و 7.7 درصد مرا که خندهکش کرد شما را نمیدانم. طفلک نویسندۀ متن چیزی دربارۀ سلطۀ یهودیها بر هالیوود شنیده ولی نمیداند آن را چطور اثبات کند(+). شاید اینترنت کمسرعت حال و حوصلهای برای تحقیق عمیق نمیگذارد چون بد نیست آقای نویسنده بداند که شیمعون پرز با لورن باکال آبگوشت بزباش میخورد و کرک داگلاس هم آن طرف میز مینشیند چون هر سه پسرخاله دختر خاله هستند یا مثلاً در انتخابات اخیر امریکا 87 درصد یهودیها به دموکراتها رأی دادهاند.
این پست نوشته نمیشد اگر دوستی به من دیدن سریال "علمی تخیلی" وفا را در سایت ایران سیما پیشنهاد نمیکرد چون در همان سایت به صحنۀ عجیبی برخوردم که حدسش را هم نمیتوانید بزنید........
آخرین گلولۀ سینمایی صهیونیسم جهانی در تاریخ دوم آبان با دوبلۀ فارسی توسط همان سیمای سرزمین گل و بلبل به طرف شعور تماشاگران بیپناه شلیک شده و روی اینترنت در دسترس است. امیدوارم لااقل حق نمایشش را دزدیده باشند تا پولش به جیب صهیونیست ها نرود.
هریس آلکسیو- امشب می خواهم بنوشم
موسیقی یونانی در اسرائیل به طرز عجیبی مخصوصاً در بین شرقیها طرفدار دارد و این علاقه بیشتر به خاطر مهاجرت یک خوانندۀ خوب یونانی به نام "اری سان" در سالهای شصت به اسرائیل و شناساندن این موسیقی به عامۀ مردم ایجاد شده. رستورانهای یونانی(تَوِرنا) حسابی جای خود را باز کردهاند و خوانندههای داخلی که بعضیشان یک کلمه یونانی نمیدانند در آنها کنسرت اجرا میکنند و بشقاب میشکنند. قضیۀ بشقاب شکستن در تَوِرناها رسم خیلی بامزهایست، این کار نوعی ابراز احساسات یا مثلاً شاباش برای هنرمند است، چون صاحب رستوران پول تک تک بشقابها را (به چند برابر قیمت) با مشتری حساب میکند و درصدی هم به خواننده میدهد، خواننده هر چقدر احساسات شنوندگان را بیشتر برانگیزد بشقاب بیشتری شکستهخواهد شد. چشم و همچشمی و لارژ بازی و در صد "اوزو" در خون مشتری هم در این میان بینقش نیستند. البته ظاهراً مدتیست دولت یونان بشقاب شکنی را به خاطر خطرات آن ممنوع کرده و رستورانها فقط میتوانند با مجوز محوطۀ خاصی را به این امر اختصاص دهند! جایی خواندم که یک خوانندۀ یونانی هست که وقتی از غم عشق میخواند(مثل اکثر ترانههای یونانی) انقدر احساساتی میشود که بشقابها را توی سر خودش میشکند تا درد فیزیکی درد عشق را از یادش ببرد!
خوشبختانه این روزها گل ریختن بر سر هنرمند جای بشقابشکنی را گرفته.
خیلیها "هریس آلکسیو" را گل سرسبد خوانندههای زن یونان میدانند، من که باشم که با آن مخالفت کنم. این هم ترجمۀ ترانۀ امشب میخواهم بنوشم:
امشب می خواهم بنوشم
امشب می خواهم بنوشم
تا همه چیز را فراموش کنم
می خواهم خودم را در دود غرق کنم
و از پیآمدش نترسم
امشب می خواهم بنوشم
و مرزهایم را بشکنم
می خواهم رویاهای گم شده ام را
در هالهای از دود اعتراف کنم
می خواهم سیگارها را روشن کنم
و با لیکور گر بگیرم
حالا که من آتش گرفتهام
بگذار دنیا خاکستر شود
می خواهم امشب بنوشم
همه کس و همه چیز را پاک کنم
می خواهم در دود ناپدید شوم
و دیگر به پشت سرم نگاه نکنم
چند کلیپ(+ و+ و+) و ترانه(+ و+) از هریس آلکسیو.
شبات شالوم
Skeeter Davis - The End of the World
خوب بالاخره نتایج مسابقۀ بحث برانگیز وبلاگهای برتر دویچه وله هم اعلام شد و در کمال حالگیری این وبلاگ توسط هیئت داوران در هیچ بخشی به عنوان وبلاگ برتر انتخاب نشد. نه این که فکر کنم این وبلاگ چیز خاصیست ولی آدم وقتی وارد یک رقابت میشود هر چند نحوۀ انتخاب اولیه کشکی باشد امر به خودش مشتبه میشود که نکند خبریست، هر چند هم شمارندۀ وبلاگش پیام دیگری را فریاد بزند. خبر خوب این است که وبلاگهای فارسی جایزهها را درو کردهاند و مطمئناً این را مدیون قدرت قانع سازی همان یگانه داور هموطنی هستیم که همه دوست دارند از او متنفر باشند. انتخاب زیتون در بخش فارسی به نظر من که سالهاست خوانندۀ پر و پا قرصش هستم کاملاً منطقی و دلپذیر است. با وبلاگ عارف- ادیب هم که در بخش Blogwurst اول شده تازه دیروز آشنا شدم و درجا مجذوبم کرد.
به هر حال از دوستانی که مرا قابل رأی دادن دانستند از صمیم دل ممنونم، مخصوصاً پیمان عزیزم و رُجی خانم بیهمتا که موضوع را خیلی بیشتر از من جدی گرفتهبودند.
آهنگ پایان دنیا را به هیئت داوران تقدیم میکنم.
مُش بن اری - راه
"مُش بن اَری" ملقب به شیخ پشمالدین متولد 1971 در شهر عَفولا از پیروان سبکیست که به زبان خیابانی به آن شانتی لایت میگویند. کارش تلفیقی از رِگِی، راک و موسیقی اسرائیلیست. بعد از سالها که گروه "هفت"(شِوَع) او نمادی از همکاری موفقیت آمیز عربها و یهودیها در زمینۀ موسیقی بود، تصمیم گرفته تا شانسش را به تنهایی امتحان کند و در کارش موفق هم بودهاست.
این هم ترجمۀ قسمتی از ترانۀ راه:
و شبها چشمانم اشک میریزند
و لبانم برای تو زمزمه میکنند
و روزها رو در رو
من در میان راه زندگی
بدون تو ایستادهام
و جاده پایانی ندارد، این راه فرداست
افق را لمس میکنم
اگر در کنارم بودی، ضعفهایم را تبدیل به قدرت می کردی
و آرامش را با تو مییافتم
کلیپ "یا" و چند ترانه از مش را ببینید و بشنوید.
شبات شالوم
آخرین دقایق زندگی اسحق رابین
آامشب سالروز ترور اسحق رابین است. او در سال 1992 با شکست شیمعون پرز به رهبری حزب کار رسید و به خاطر محبوبیتش در میان مردم موفق شد به نخستوزیری اسرائیل برگزیده شود و احزاب چپ را پس از 15 سال به مسند قدرت بازگرداند.
مدتی پس از روی کار آمدن رابین، یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) نامهای برای او فرستاد که در آن آمده بود ساف حاضر است تحت شرایطی کشور اسرائیل را به رسمیت بشناسد. اسحق رابین هم از این پیشنهاد استقبال کرد و به این ترتیب کلید مذاکرات صلح اسلو زده شد. امضای قرارداد اسلو شادی عدهای و خشم عدهای دیگر را در اسرائیل و فلسطین برانگیخت، از سویی حماس و گروههای دیگر مبارز فلسطینی که به رسمیت شناختن اسرائیل را جنایتی بزرگ میدانستند دست به تشدید حملات انتحاری در داخل شهرها زدند و از سوی دیگر راستگرایان اسرائیلی بازگرداندن زمینهای مقدس و همکاری با عرفات را گناهی نابخشودنی شمردند. شدت خشونت در تظاهرات ضد قرارداد اسلو روز به روز افزایش یافت و کار به جایی رسید که در بعضی از این تظاهرات عکس رابین را در لباس مأموران اس اس پخش میکردند و او و حامیانش را جانیان اسلو میخواندند.
در آن زمان حرف رهبر لیکود بنیامین نتانیاهو این بود که به رسمیت شناختن اسرائیل توسط عرفات تنها حربهایست برای باز پس گرفتن سرزمینهای اشغالی تا سنگری شوند برای نابودی کامل اسرائیل.
تا این که 11 سال پیش در چنین شبی که گروههای چپگرا که تا آن زمان خاموش نشستهبودند تظاهرات بزرگی را برای حمایت از صلح در بزرگترین میدان تلآویو به راه انداختند و از رابین و سران دیگر چپ هم دعوت کردند تا در آن شرکت کنند.
فیلم بالا صحنههایی از حضور رابین در همین تظاهرات را نشان میدهد. ابتدا خبرنگار از رابین میپرسد: "از دیدن جمعیت حامیان صلح چه احساسی داری؟"
رابین میگوید:" خوشحالم، همیشه میدانستم که وقتی صحبت از صلح است اکثریت خاموشی وجود دارد که مخالف خشونت است، که صلح را میخواهد و آن را آرزو میکند."
رابین در آخرین سخنرانیاش میگوید: "جرأت کردیم این قدم را برداریم، راه صلح پر از رنج و سختیهاست، راه بدون درد و رنجی برای اسرائیل وجود ندارد ولی راه صلح بارها بر راه جنگ ارجحیت دارد و این را کسی به شما میگوید که سرباز، ژنرال، فرماندۀ ارتش و وزیر دفاع بوده و رنج و درد خانوادههای سربازان را میبیند. به خاطر آنها، به خاطر فرزندان و نوادگانمان من میخواهم که این دولت همۀ راههای ممکن را برای رسیدن به صلح کامل بیازماید."
بعد از سخنرانی به همراه حمعیت آوای "سرود صلح" را سر داد.
وقتی از او میپرسند: "تعداد تظاهرکنندگان را چند نفر برآورد میکنی؟" میگوید:"شاید بیش از دهها هزار نفر نباشند ولی اینها فقط نمایندگان اکثریتی هستند که مخالف خشونتی هستند که در تاریخ اسرائیل بیسابقه بودهاست. خشونتی که تلاش میکند پایههای دمکراسی را در این کشور ویران کند. زمان آن رسیده که لیکود از دورویی دست بردارد چون از یک طرف خشونت را تقبیح میکند و از آن طرف به آن دامن میزند. مخالفت با خشونت و حمایت از صلح پیام اصلی تظاهرات امروز است."
در پایان گردهمایی زمانی که داشت با لبخندی بر لب سوار اتوموبیلش میشد به ضرب گلولۀ یک راستگرای افراطی به نام "ایگال عمیر" کشته شد. فوت ناگهانی او باعث شد كه كاغذى خون آلود به وصيت نامهء او تبديل شود، كاغذى تا شده در جيب كتش كه بر آن "سرود صلح" نگاشته شده بود.
باران - خوزه فلیسیانو
چند روز است که این دور و برها هوا بارانیست. باران معمولاً مرا به یاد شعر "باز باران با ترانه" و ترانۀ باران "خوزه فلیسیانو" میاندازد. دیروز که دنبال کلیپ این ترانه میگشتم و برای اولین بار چشمم به جمال خوزه روشن شد، واقعیت تلخی را دریافتم که باعث ارادت بیشتر من نسبت به این خوانندۀ پورتوریکویی شد. او نابیناست.
راستی اگر این ترانه را آرام تر می خواند زیباتر نبود؟