Happy New Year - ABBA
همان طور که کاملاً درست حدس زدید مدتی ست حالم خوش نیست. دیشب هم یک ریستارت ناخواسته داشتم که تا سیستم برگشت دودقیقه ای از عالم و آدم بی خبر بودم. به هر حال سال خوبی باشد برای همه.
James Brown(1933-2006) - I Feel Good
در این دنیا که روانش شاد بود، امیدوارم در آن دنیا هم باشد(+).
فوزیه دختر ملک فوآد و همسر اول محمدرضا شاه پهلوی
تا پیش از دیدن این فیلم تنها چیزی که از فوزیه میدانستم این بود که اولین زن شاه بوده، اسمش را روی میدانی گذاشتهبودند که بعداً شد میدان شهناز و امروز میدان امام حسین است و هر کس گفت:"بگو فوزیه" جوابش را نباید داد چون میخواهد در جوابت بگوید: "سیبیلات گو...".
کمی تحقیق(+ و +) نشان داد که ازدواج شاه (ولیعهد آن زمان) با فوزیه (خواهر ملک فاروق سلطان مصر) یک ازدواج سیاسی بوده که با دلالی انگلیسها با آن چشمهای چپشان انجام میشود. در زمان ازدواج، محمدرضا 20 ساله و فوزیه 17 ساله بود و این رابطه بیش از 7 سال دوام نداشت، ظاهراً علت طلاق مسائل ناموسی، پایبند نبودن اخلاقی طرفین و هیزمکشی خانوادۀ شاه مخصوصاً خواهرش اشرف بوده. بعضی از آگاهان هم ملک فاروق را عامل اصلی میدانند. حاصل این پیوند دختری به نام شهناز است. فوزیه بار دیگر ازدواج میکند، پس از سرنگونی سلطنت در مصر به سوئیس میرود و همانجا هم دار فانی را وداع میگوید.
چیزی که بیش از همه نظرم را جلب کرد، خاطرات تاجالملوک همسر رضا شاه است که آدم را شدیداً به یاد سریال "باغ مظفر" مهران مدیری و خانبازیهایش میاندازد.
فرازهایی از آن را بخوانید، به قول خودمان "واویلا اگر راست باشد":
در مورد فوزیه میگوید:
"فوزیه با آنكه در یك خانواده سلطنتی بزرگ شده بود، قدری امل بود و حاضر نمیشد با میهمانان محمدرضا برقصد. خلاصه كلام اینكه این ازدواج اجباری بود. رضا اجبار كرده بود محمدرضا با یك شاهزاده مصری ازدواج كند و ملك فاروق، پادشاه مصر، هم خواهرش را مجبور به ازدواج با ولیعهد ایران كرده بود و هر دو از این ازدواج ناراضی بودند.
عاقبت هم در سال 1327 شمسی فوزیه ایران را ترك كرد وبه قاهره (مصر) رفت و دیگر بازنگشت. محمدرضا دیگر هیچوقت سراغ او را نگرفت و به ما هم اجازه نمیداد اسم فوزیه را جلوی رویش بیاوریم. اسم میدان فوزیه را هم به میدان شهناز تغییر داد."
از دیگر خاطرات:
"من در تهران كه بودم بطور مرتب هر روز یك مقدار تریاك استعمال میكردم و یك گیلاس هم كنیاك با غذای روزانه میخوردم اما این برنامه چهل ساله من در خارج به هم ریخت!
خدمت شما عرض كنم كه رضا شاه روزانه یك بارصبح موقع رفتن به كاخ شهری چند بست تریاك استعمال میكرد. دكترها به او گفته بودند تریاك قند خون را میسوزاند. رضا عادت داشت بعد از ناهار و شام یك گیلاس كنیاك بنوشد.
من هم این عادت را از رضا گرفتم. در بین بچههای رضا، غلامرضا و حمیدرضا تریاكی حرفهای شدند."
"محمدرضا از بچگی ضعیف بود. علت ضعیفی او هم این بود كه با اشرف توامان به دنیا آمد. البته اول محمدرضا آمد و بعد اشرف. به فاصله چند دقیقه. آن موقع علم طب زیاد پیش نرفته بود. زایمانها توسط قابله انجام میشد كه پیش خود كار یاد گرفته بودند.
ایادی همیشه به من اطمینان میداد كه جای نگرانی نیست و موضوع مریضی محمدرضا به خاطر شیطنتهای زیاد او و ضعف قوه باء است! خدا لعنت كند اسداله علم را كه بساط شیطنت برای محمدرضا درست میكرد و باعث تحلیل رفتن قوهی پسرم میشد. به هرحال پسرم شاه بود و اگرشاه از شاه بودنش لذت نبرد و شاهی نكند چه بكند؟!"
چندیست جوانی از کشور ترکیه به نام "پرنس ارسین فِیکزاده" آرشیو جالبی از تصاویر خانوادههای سلطنتی جهان به راه انداخته و در معرض دید عموم گذاشته. البته حدس میزنم همانطور که فامیلیاش نشان میدهد لقبش فِیک باشد، مگر آن که نسبش به سلاطین عثمانی برسد. در این مجموعه دو همسر دیگر شاه ثریا اسفندیاری( + و +) و فرح پهلوی هم به چشم میخورند.
Demis Roussos - good bye my love good bye
حالا که آخرین شمع خنوکا را روشن کردهام برای آن که به یونانیها نشان بدهم که به دل نگرفتهام، بیاببد یادی از یکی از خوش صداترین و معروفترین خوانندههای یونانی کنیم.
دمیس روسس در سال 1946 در یک خانوادۀ یونانی در شهر اسکندریۀ مصر به دنیا آمد. در سال 1968 به گروه "بچۀ آفرودیت" پیوست. بعد از مدتی گروه را ترک کرد و تبدیل به یکی از خوانندههای محبوب دهۀ هفتاد اروپا با صدایی کاملاً منحصر به فرد شد. او در امریکا موفقیت چندانی کسب نکرد ولی ظاهراً دل جوانهای ایران سابق را طوری برد که به خاطر استقبال شدید آنها از ترانههایش سفری هم به ایران میکند.
قیافۀ هیپیوار و موهای شانه ندیدۀ او که حالا چیزی از آنها نمانده از علائم تجاریاش بودند.
این هم چند کلیپ خفن(+ و + و + و + و....) و فایل صوتی توپس(کم سرعت، پر سرعت) برای شما و شاید بابا و ننۀ محترمتان.
جوانان قدیم اگر خاطرهای از سفر دمیس به ایران دارند سراپا گوشیم.
آهنگ "بدرود عشق من" را تقدیم میکنم به همۀ مسافران فردا تا آن را برای عشق یخزدهشان بخوانند!
شبات شالوم
کی منتظر می مونه حتی شبای یلدا
تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
Perlman-Tchaikovsky Violin Concerto in D, Opus 35
حالا که هنوز رد ویلچیر استیون جان خشک نشده بگذارید یادی از اعجوبۀ دیگری کنیم که با وجود ابتلا به بیماری فلج اطفال موفق شد یکی از بزرگ ترین نوازندگان ویولن جهان شود.
نامش اسحق پرلمن است، متولد 1945 تل-آویو. در این فیلم او را در حال نواختن با ارکستر فیلارمونیک اسرائیل به رهبری زوبین مهتا در تور روسیه 1990 می بینید. این اولین باری بود که به این ارکستر اجازه داده شد در روسیه بنوازد. پرلمن به خاطر معلولیت ویولن اول را نشسته می نوازد.
شتاب کن- اهود بنای
خوانندههای قدیمی من حتماً خانوادۀ بنای را به خاطر دارند. همان خانوادۀ هنرمند ایرانی تباری که سالهاست عرصۀ هنری اسرائیل را قرق کردهاند. متأسفانه چند ماه پیش بزرگ خانواده یعنی یوسی بنای عمرش را به شما داد. رسانههای اینجا برایش یک گودبای پارتی طولانی ترتیب دادند به نحوی که تا یک هفته هر جا میرفتی یا فیلمش بود یا ترانهاش یا دکلمهاش یا عکسش یا کتابش. با هر هنرمندی هم مصاحبه میکردند میگفت مثل او نداشتیم و نخواهیم داشت. این مرد بیهمتا برادرزادهای دارد به نام اهود بنای که شاید صدایش به گوش همه خوش نیاید ولی به نظر من و خیلیها یکی از بهترین آهنگسازان و ترانهسرایان این اطراف است. او کارش را با راک آغاز کرده ولی کم کم برای خودش سبک خاصی آفریده که در آن شرق و غرب را به هم پیوند میدهد. اهود نوازندۀ خوب تار هم هست. او که به قول خودش تا سن بالا هنوز نمیدانسته میخواهد چه کاره بشود و به سبک هیپیها آوارۀ عالم بوده، میگوید: "من برای کسانی که در زندگی به جایی نمی رسند احترام خاصی قائلم! "
ترانۀ "شتاب کن" وضعیتی را تصویر میکند که شاید برای خیلی از ما آشنا باشد.
شتاب کن
پسر سی ساله تب دارد
و روی کاناپه در خانۀ پدری خوابیده
آری او سی ساله و تبآلود است
و به اتاق کودکیاش بازگشته
مادرش میآید و میگوید:"برایت نوشیدنی گرم بیاورم؟"
او اخم میکند و میگوید: "حالا نه"
به قفسۀ کتابهای قدیمی نگاه میکند
داستانهایی که در زندگی همراهیاش کردهاند
مادر شتاب کن و بر قلبم مرهمی بگذار
پیش از آن که مرا بخوابانی
و برایم بگو چگونه کودکی بودم
و چطور با دیدن اولین باران ذوق میکردم
پسر سی ساله تب دارد
او دیگر نه عشقی دارد و نه کاری
آری او سی ساله است ولی
هنوز نمیداند پس از خدمت وظیفه چه خواهد کرد
مادرش میآید و میگوید:"کمی به سالن بیا"
او از کوره در میرود و میگوید: "حالا نه"
به طاقچۀ صفحههای کهنۀ موسیقی نگاه میکند
ترانههایی که در زندگیاش همراهیاش کردهاند
تو حالا مثل ستارهای آن دورها میدرخشی
تو به خانهام بازگشتهای، آری تو اکنون با من هستی
من نام تو را بر دخترم نهادهام
پسر سی ساله تب دارد
و روی کاناپه در خانۀ پدری خوابیده
آری او سی ساله و تبآلود است
و به اتاق کودکیاش بازگشته
وقتی مادر میآید و میگوید:"نامه داری"
چشمانش ناگهان از شادی برق میزند
او بوی بارانی را که در راه است حس میکند
بارانی که معشوق را با خود میآورد
این هم چند فایل صوتی برای آشنایی بیشتر شما با این هنرمند.
شبات شالوم
Mercedes Sosa - Gracias a La Vida
Google Link
مرسدس سوسا متولد 1935 در آرژانتین یکی از معروفترین و محبوبترین خوانندههای امریکای جنوبیست. او را به خاطر فعالیتهای سیاسیاش در زمان دیکتاتوری در آرژانتین "صدای اکثریت ساکت" نامیدهاند. سوسا در سال 2000 "جایزۀ گرَمی" را برای بهترین آلبوم فولکلور نصیب خود کرد.
مشهورترین ترانهاش "سپاس از زندگی" نام دارد.
کلیپها(+ و +) و فایلهای صوتی( + و +)
Gracias a la vida
I give thanks to life, which has give me so much.
It gave me two eyes, which, when I open them,
I distinguish perfectly black from white,
and in the high heavens, the starry depthsand,
in crowds of people, the one I love.
I give thanks to life, which has give me so much.
It gave me hearing, in all its breadth.
It engraves day and night with grasshoppers and canaries
hammers, turbines, barking, rainfalland
the tender voice of my well-beloved.
I give thanks to life, which has give me so much.
It has given me sound and the alphabet.
.With it the words, with which I think and declare
"Mother,", "friend," "brother," and the light shining
on the path of the soul of the one I love.
I give thanks to life, which has given me so much.
It gave me the steps of my tired feet.
with them I walked cities and ponds,
beaches and deserts, mountains and plains,
and your house, your street, your patio.
I give thanks to life, which has given me so much
It gave me the heart which shakes my frame.
when I look at the fruits of the human brain,
when I look at good, so far away from evil.
which I look into the depths of your clear eyes.
I give thanks to life, which has given me so much
It gave me laughter and it gave me crying.
Thus I distinguish happiness from sorrow,
the two materials which form my song,
and your song too, which is the same song.
And the song of everyone, which is my own song.
I give thanks to life, which has given me so much
شبات شالوم