آن سوی دیوار
یادداشت های یک ایرانی از زندگی اش در اسرائیل
Tuesday, February 27, 2007
اشترن و سن سان

Isaac Stern - Saint-Saens - Introduction & Rondo Capriccioso

اسحق اشترن همان نوازندۀ ویولن زن روی بام است. این قطعه شاهکار است، نه؟

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Monday, February 26, 2007
اسرار غار گمشدۀ مسیح
یکی از خبرهای امروز روزنامه‌های اسرائیل مربوط به فیلم مستند تازه‌ای‌ست به نام "غار گمشدۀ مسیح" که سازندگانش از پیدا شدن غار محل دفن عیسی مسیح در اورشلیم خبر می‌دهند. اگر این ادعا حقیقت داشته باشد، این یکی از بزرگ‌ترین کشف‌های تاریخ باستان‌شناسی خواهد بود که می‌تواند جهان مسیحیت را تکان دهد. طبق ادعای فیلم‌سازان تابوت‌هایی که حاوی بقایای حضرت مسیح، مریم مادرش و مریم مجدلیه است امروز برای اولین بار در نیویورک در معرض دید عموم قرار خواهند گرفت.
یکی از سازندگان این فیلم که داستان فراز و نشیب‌‌های یک کشف باستان‌شناسی را دنبال می‌کند جیمز کامرون کارگردان معروف تایتانیک است.
داستان از سال 1980 در محلۀ تلپیوت اورشلیم با کشف غاری 2000 ساله که ده تابوت را در خود دارد آغاز می‌شود. روی این تابوت‌ها نام‌های عیسی پسر یوسف، مریم، مریم(مجدلیه) و یهودا پسر عیسی(که ادعا می شود پسر عیسی است) دیده می‌شود.
حقیقت این است که این کشف سال‌هاست انجام شده ولی اولین کسانی که بنا را بر آن گذاشتند که شاید این تابوت‌ها متعلق به عیسی مسیح باشد فیلم‌سازها بودند نه باستان‌شناس‌ها! بعد از آن تحقیق روی این فرض سه سالی طول کشیده که طی آن از بزرگترین دانشمندان، باستان‌شناس‌ها، آمارگرها، عتیقه‌بازها و پژوهشگران DNA کمک گرفته‌شده است.
اما دیروز در یکی از روزنامه‌ها(یدیعوت) مصاحبه‌ای شده‌بود با باستان‌شناسی که ناظر پروژۀ کشف غار در بیست و هفت سال پیش بوده‌ و او آب پاکی را روی دست همه ریخت. پروفسور کلونر گفته: "هیچ دلیل محکمی برای اثبات قطعی این فرضیه وجود ندارد و این‌ها همه ترفندی برای فروش بهتر فیلم است."
به گفتۀ کلونر در زمان بیت‌المقدس دوم صدها غار برای دفن در اطراف اورشلیم وجود داشت ولی خانوادۀ عیسای ناصری چنین غاری نداشت. این غار ظاهراً به خانواده‌ای مرفه تعلق داشته که تا سه چهار نسل در آن دفن شده‌اند. نام عیسی هم در آن زمان بسیار متداول بوده.
لازم به ذکر است که پروفسور کلونر مثل من و شما هنوز فیلم را ندیده‌است، این فیلم قرار است روز 4 مارس از شبکۀ دیسکاوری پخش شود.

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Sunday, February 25, 2007
خاطرات هندی

عمر اکبر آنتونی

چندی پیش خبرگزاری‌ها از اهدای نشان افتخار فرانسه (لژیون دونور) را به آمیتاب باچان هنرپیشۀ نامدار هندی خبر دادند و این خبر مرا به سال‌های دور برد.
در آن سال‌ها در انتهای کوچه‌مان خانوادۀ ترک باحالی زندگی می‌کرد که دو پسر ده یازده ساله داشت به نام‌های حسین و عباس. این دو برادر چشم‌های عسلی روشن و موهای بور داشتند و از آن بچه‌های تخس روزگار بودند که فلک حریف‌شان نمی‌شد تا این که ویدئویی خریدند و سرگرمی‌ اصلی این بچه‌ها بعد از کتک‌کاری، شد دیدن فیلم‌های هندی. این دو برادر به نحوی شیفتۀ فیلم‌های هندی شده‌بودند که هر فیلم سه چهار ساعته را انقدر می‌دیدند تا همۀ صحنه‌ها و از همه مهم‌تر آوازهایش را از حفظ شوند. از آن پس به موزیک متن کوچۀ ما موزیک جدیدی اضافه شد با ته مایه‌های هندی. وقتی حسین و عباس از مدرسه برمی‌گشتند همه خبردار می‌شدند چون از همان سر کوچه صدای خوش آواز هندی‌شان در کوچه می‌پیچید. وقتی سرحال نبودند چشم‌های‌شان را می‌بستند و ترانه‌های فیلم "مادر هند" را می‌خواندند و وقتی نمرۀ خوبی گرفته بودند "عَمَر اکبر آنتونی" را با حرکات موزون. درس‌های اخلاقی فیلم‌ها هم بر آنها اثر گذاشته‌بود، دیگر کمتر همدیگر را می‌زدند و نیروی‌شان را برای مبارزه با دشمن مشترک نگه می‌داشتند. بچه‌های بزرگ‌تر محل هم که از صدای آنها کیف می‌کردند گاه به گاه یقه‌شان را می‌گرفتند و بساط ترانه‌های درخواستی هندی به راه می‌افتاد. "عباس جون مادرت یه دهن هندی بیا دلم گرفته." یا "حسین اگه نخونی نمی‌زارم بری". مادرها هم گاهی از پشت پنجره‌ها گوش می‌دادند و آهی می‌کشیدند. این ماجرا ادامه داشت تا زمانی‌که حسین و عباس بزرگ‌تر شدند و صدای‌شان کم کم جوجه‌خروسی شد. حالا دیگر وسط ترانه‌ها صدای‌شان تغییر می‌کرد، هم ترانه ضایع می‌شد و هم خواننده و کرکر بچه‌ها هوا می‌رفت و این قضیه انقدر تکرار شد تا آن که مثل هر هنرمندی که دوران محبوبیتش به سر می‌رسد مجبور شدند صحنه را ترک کنند. هنوز هم وقتی ترانۀ هندی می‌شنوم صدای‌شان در گوشم می‌پیچد، بعضی از کپی‌ها از اصل بهترند.

توضیح: فیلم محبوب "
عمر، اکبر، آنتونی" محصول 1977 با بازی آمیتاب باچان و ریشی کاپور، داستان سه برادر است که در کودکی از هم جدا می شوند و پس از سال ها به هم می‌رسند (طبیعتاً). در این میان یکی هندو، یکی مسلمان و سومی (باچان) مسیحی شده.

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Friday, February 23, 2007
ترانۀ شبات - مایا بوسکیلا

قلب - مایا بوسکیلا

بعضی از دوستان از من خواسته‌بودند که تنها ترانه‌های رمانتیک و غمناک نگذارم، با تعجب نگاهی به پشت سر کردم و دیدم راست می‌گویند ریتم اکثر ترانه‌های شبات کند است و آدم را به یاد چک‌های برگشتی و کارت‌های اعتباری بی اعتبارش می‌اندازد.
مایا بوسکیلا دو سه سالی‌ست در صحنۀ موسیقی نامی آشناست، زمانی بود که هربار تلویزیون را روشن می‌کردی محال بود او را در گوشه‌ای از آن نبینی ولی این تب فعلاً فروکش کرده تا زمانی که آلبوم بعدی‌اش منتشر شود.
صدای مایا گاهی آدم را به یاد بعضی از خوانندگان سیاه‌پوست مثل "
ارتا فرانکلین" می‌اندازد، گاهی همین شباهت بهانۀ خوبی دست کمدین‌ها و مقلدها داده‌است.
این هم
سه ترانه(نفتی) و چند کلیپ(+ و + و+) برای شما.
منتظر نظرات‌تان هستم.

شبات شالوم

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Wednesday, February 21, 2007
شرکت فاضله

The Best Place To Work

بیشتر ساعات عمر اکثر ما وقتی که خواب نیستیم در محل کار می‌گذرد و می‌توان گفت کسی که محل کارش را دوست دارد لااقل نصف عمرش بر فنا نیست. اخیراً مجلۀ فورچن آماری منتشر کرده دربارۀ بهترین محل‌های کار در آمریکا و در این آمار شرکت گوگل با فاصلۀ زیادی به مقام اول رسیده.
بر اساس گزارش بالا گوگل بیشتر شبیه یک هتل است تا محل کار. از زمین بازی و استخر گرفته تا ماساژ و رختشوی‌خانه و پزشک مجانی در اختیار کارمندهاست و کارمندها می‌توانند حتی با پیژامه، اسکیت یا سگ‌شان به محل کار بروند. در کنار آن گوگل یکی از پردرآمدترین شرکت‌های کامپیوتری جهان است و بی‌دلیل نیست که سالانه یک میلیون نفر از این شرکت تقاضای کار می‌کنند.
خلاصه چه بگویم؟ به قول پیرزن های خودمان، انشاالله به زودی قسمت من و شما بشود.

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Monday, February 19, 2007
خرس را به رقص آوردیم
یوسف سیدر- برندۀ جایزۀ بهترین کارگردان
امروز داشتم صحنه‌هایی از مراسم اهدای جوایز فستیوال فیلم برلین را می‌دیدم و از سادگی و بی شیله‌پیله‌گی‌شان کیف می‌کردم. مجری برنامه که لباس ساده‌ای پوشیده‌بود و قیافۀ مکش مرگ مایی هم نداشت یکی یکی پیش‌کسوت‌ها را صدا می‌زد تا نام برنده‌ها را اعلام کنند. آنها هم می‌آمدند و یک راست می‌رفتند سر اصل مطلب، حتی نام کاندیداهای دیگر هم اعلام نمی‌شد و حالت دراماتیک به قضیه نمی‌دادند. برنده هم می‌آمد و در اکثر موارد به زبان خودش حرف می‌زد، مترجم هم‌زمان هم داشتند ولی لازم نبود آخر مگر کسی که برنده می‌شود جز ذکر تعدادی اسم و تشکر از آنها چه حرف مهمی دارد بزند؟ خلاصه درست نقطۀ مقابل اسکار با آن همه جنگولک‌بازی‌هایش بود.
امسال نوبت دو فیلم‌ساز اسرائیلی بود که از این جشنواره با دست پر برگردند. یکی از آنها به نام "یوسف سیدِر" با کمال تعجب
جایزۀ خرس نقره‌ای را به عنوان بهترین کارگردان از آن خود کرد و روی دست رابرت دنیرو و استیون سودربرگ زد. فیلم او که "بوفور" نام دارد و بر اساس کتابی به نام "اگر بهشتی هست" ساخته شده، دربارۀ روزهای آخر چند سرباز اسرائیلی در پایگاهی در لبنان قبل از عقب‌نشینی از آن در سال 2000 است. نویسندۀ کتاب فرماندۀ این پایگاه در مکانی به نام بوفور بوده که در نوشتن فیلم‌نامه با کارگردان هم‌کاری داشته. "سیدر" در هنگام دریافت جایزه در بین حرف‌های غیر مهم‌اش گفت: "بوفور داستان چگونگی پایان جنگ‌ها و احساسات پیچیده‌ای‌ست که در پایین آوردن پرچم و بازگشت به خانه وجود دارد. داستان یک ترس بزرگ ا‌ست و من می‌خواهم برای همه‌مان آرزو کنم که رهبران‌مان از جنگ بترسند و شهامت چگونه پایان دادن به آن را بیابند. "
این فیلم را هنوز ندیده‌ام چون هنوز پخش عمومی نشده ولی فیلم دیگر او "آتش قبیله" یا به ترجمۀ انگلیسی‌اش "Campfire" را که دیدم کار فوق‌العاده‌ای بود که پشت پردۀ زندگی ناسیونالیست‌های مذهبی را که کارگردان در دامن‌شان بزرگ شده و زمانی یکی از آنها بوده را نشان می‌داد.
فیلم دیگری که در جشنوارۀ برلین خوش درخشید و
جایزۀ خرس بلورین را برای بهترین فیلم جوانان برد، فیلم "خاک دیوانه" بود که قبلا درموردش صحبت کرده‌بودم. داوران این بخش خود تماشاگران جوان بودند.
امسال برعکس سال های پیش فیلمسازان ایرانی حضوری در بخش مسابقۀ این فستیوال نداشتند ولی نیکی کریمی یکی از داوران بخش فیلم اول این مسابقات بود.

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Friday, February 16, 2007
ترانۀ شبات - جان دنور

John Denver - Annie's Song

حالا که دور دور کانتری موزیک است و "دیکسی چیکس" پنج جایزۀ گرمی به خانه می‌برند چرا از یکی از بهترین خواننده‌های کانتری یاد نکنیم؟
جان دنور (1997-1943) ترانه‌سرا و خوانندۀ امریکایی زادۀ شهر کوچک راسوِل در ایالت نیومکزیکوست. اوج محبوبیت او در عالم موسیقی در دهۀ هفتاد بوده ولی فعالیت‌های سیاسی و تلاش‌هایش برای تشکیل بنیادهای کمک به بیماران مبتلا به ایدز و فقرا او را تا پایان عمر در صحنه نگه داشته‌بود. او در اثر سقوط هواپیمای شخصی‌اش در سن 54 سالگی درگذشت.
نمی‌دانم چرا "ترانۀ آنی" و صدای
جان دنور برای من چیز خیلی خاصی‌ست. بچه که بودم این ترانه را از رادیو امریکا که روی موج کوتاه پخش می‌شد ضبط کرده‌بودم و نوارش را با آن کیفیت ضایع بارها و بارها گوش کردم تا پاره شد. شاید چون کلماتش ساده بودند نظرم را جلب کرده‌بود.
دنور "ترانۀ آنی" را در سال 1974 برای همسرش آنی مارتل ساخت، سال‌ها این ترانه در عروسی‌ها نواخته می‌شد تا این که در سال 1982 هنرمند و همسرش از هم طلاق می‌گیرند! ظاهراً دیگر "سنسز هم را فیل آپ" نمی‌کرده‌اند. ترانۀ زیبای دیگرش "
با هواپیما ترکت می‌کنم" خوراک وقتی‌ست که آدم خانه را به مدت نامعلومی ترک می‌کند. در مورد جان دنور بیچاره این سفر بازگشتی نداشت. به کلمات ترانه دقت کنید.
این هم چند ترانه (
اینترنت نفتی، اینترنت هسته ای) و چند کلیپ (+ و + و+ ) از دنور. تغییر قیافۀ او در طی سال‌ها عجیب است.

شبات شالوم

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Wednesday, February 14, 2007
با تو یک سال گذشت

نغمۀ تار - ایال گُلان

امروز درست یک سال از راه‌اندازی "آن سوی دیوار" می‌گذرد، وبلاگی که شوخی شوخی جدی شد و از آن پس بسته به حال نویسنده بین دو مرز جدی و شوخی سیر می‌کند. خدا پدر یوتیوب را بیامرزد که در زمان‌های خشک‌قلمی که خیلی هم زیاد پیش می‌آید به فریاد آدم می‌رسد. راستش گاهی وقتی می‌بینم دوبار پشت سر هم ترانه گذاشته‌ام خجالت می‌کشم و سومی‌اش را قلاف می‌کنم تا نگویند که طرف فقط لینک‌باز است(که هست). نوشتن انشاء همیشه برای من سخت‌ترین کار دنیا بوده و وقتی موضوع خودش فوران نمی‌کند وبلاگ‌نویسی شبیه انشاء نویسی می‌شود. بدتر از همه وقتی‌ست که انشای بچه‌زرنگ‌ها را می‌خوانی و می‌بینی چقدر ول‌معطلی. می‌دانم که در حال حاضر بیشتر "جذابیت" این وبلاگ مدیون موقعیت جغرافیایی صاحب آن است که گاهی ترجیح می‌دهد فقط یک روستایی ساده در دهکدۀ جهانی باشد تا کسی که در قلب تضادها و تنش‌ها زندگی‌می‌کند.
وقتی خبر می‌رسد که می‌خواهند از رسانۀ فارسی زبانی با من مصاحبه کنند لابد چون صرف حضور من در این منطقه مرا تبدیل به صاحب‌نظر می‌کند خندۀ گریه‌ناکم می‌گیرد. راستش حضور فیزیکی من در این سرزمین چندان جدی نیست چون مدت‌هاست به مقتضای کار و وضعیتم بیشتر زمانم را پشت این کامپیوتر می‌گذرانم و ارتباطم با محلی‌ها بسیار محدود است. تنها چیزی که مرا مرتبط نگه می‌دارد همان رسانه‌های گروهی هستند که با توجه به پیشرفت تکنولوژی می‌توانستم همین ارتباط را از چین هم داشته‌باشم. شاید این وضعیت برای خیلی‌ها که در خارج زندگی می‌کنند مصداق داشته‌باشد، نوعی زیستن در حباب، ولی می‌دانم یک تا چند جای کار من بیشتر از معمول اشکال دارد باید فعالیت‌های اجتماعی‌ام را بیشتر کنم یا لااقل به کلاسی یا دوره‌ای بروم تا بیشتر آدم ببینم چون زیاد از حد مجازی شده‌ام.
راستی روز عشق هم بر شما، گل‌ و شکلات و عروسک فروش‌ها و مخصوصاً واردکننده های‌شان مبارک باد. می‌گویند از این روز مبارک تا یکی دو دهۀ قبل در اینجا به زور یادی می‌شده ولی در سال‌های اخیر تحت تاثیر تبلیغات انقدر گل کرده که هر کس یادش برود شب به خانه راهش نمی‌دهند و در رستوران‌ها باید از چند روز قبل جا رزرو کرد.
ترانۀ "نغمۀ تار" را هم تقدیم می‌کنم به همۀ عاشقان بی‌دل.

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Monday, February 12, 2007
گرمی یا کیلویی؟

OK Go - Here It Goes Again

دیشب همزمان با سالگرد انقلاب مراسم اهدای جوایز موسیقی "گرمی" هم به سلامتی برگزار شد. کلیپ بالا که در اوج سادگی به نظر من نبوغ آمیزاست پوز همۀ کلیپ های چند میلیون دلاری را زد. گروه تگزاسی دیکسی چیکس شاید به خاطر اظهار نظرشان درمورد بوش به پنج جایزه دست یافت و حسین علیزادۀ ما جایزه اش را در رشتۀ موسیقی سنتی جهانی به یک گروه گاسپل از افریقای جنوبی باخت. ما هم برای انتقام آهنگ های شان را حراج می کنیم (تربت جامی که نیستند).

می توانید کارهای برنده را در یاهو موزیک ببینید.

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Friday, February 09, 2007
ترانۀ شبات - دین دین آویو

دین دین آویو و عیدان رایخل - اگر بروی

دین دین آویو متولد سال 1974 تل آویو در خانواده ای هنرمند رشد کرده است. مادرش یکی از خواننده های ارزشمند این دیار با ریشه های یونانی ست و خودش هم بیشتر به سبک موزیک جهان و شانتی می خواند. او تا مدتی پیش عضو گروه گایا و پروژۀ عیدان رایخل بوده و به تازگی فعالیت مستقل خود را با انتشار یک آلبوم به نام "رازها" شروع کرده است. ترانۀ "اگر بروی" برای مدت ها در صدر جدول ترانه های روز اسرائیل بود و به عنوان ترانۀ سال هم انتخاب شد.
این هم دو ترانه از دین دین.

شبات شالوم

Labels:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Wednesday, February 07, 2007
پست هسته ای
هسته ای محبوب من
به این می‌گویند استفادۀ صلح‌جویانه از انرژی هسته‌ای. سازمان انرژی اتمی روسیه از کارمندان زنش دعوت کرده در مسابقۀ میس اتم 2007 شرکت کنند تا به زیباترین آنها جایزه داده شود. این مسابقات از سال 2004 تا کنون هر سال برگزار می‌شود. به قول هاتف:
چشم دل باز کن،که جان بینی
آنچه نادیدنی است،آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق،گلستان بینی
آنچه بینی،دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت،همان بینی
….
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
کی باورش می‌شود که این همه زیبایی پشت ماسک‌ها و در بین سانتریفوژها و مخازن آب سنگین پنهان شده‌باشد. البته بعضی در حد نارنجک و ترقه هستند ولی در بین‌شان چند تایی بمب هسته‌ای هم وجود دارد. حیف که نسل بعدی‌شان ممکن است ایکس‌من و موتاسیون از آب درآید.
کاش در سرزمین گل و بلبل هم چنین مسابقاتی برای هر دو جنس برگزار می‌شد شخصاً یکی دو تا نامزد توپس سراغ داشتم که برنده شدن حق مسلم‌شان بود. شما چطور؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Monday, February 05, 2007
واسونک

جِنگ و جِنگ ساز- محمد نوری

پریشب عروسی یکی از دوستان خوبم در لوس‌آنجلس بود و ظاهراً همه حاضر بودند جز باقر که خود بنده باشم. مدت‌ها پیش به او قول داده‌بودم که برای عروسی‌اش حتماً بروم(داشتم از سرم بازش می‌کردم) حالا فهمیدم که حرفم را جدی نگرفته و چون می‌دانسته همت و شاید غیرتش را ندارم با فرستادن کارت دعوت یا تعارف شابدالعظیمی خجالتم نداده‌. اشکالی ندارد اُمید خواننده رفته‌ انگار من رفتم! وبلاگ هم به درد همین روزها می‌خورد.
لادن وفرهاد عزیز با بهترین آرزوهای قلبی و بدون چک و کت شلوار آرمانی از همین جا با شادی فریاد می‌زنم: پیوندتان مبارک و این ترانه را تقدیم تان میکنم.
سنگ بزرگی از دلمان برداشته شد و م.. و پ... و اینا.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Sunday, February 04, 2007
بیداد زمان*
از مرگ پرویز یاحقی آهنگ‌ساز و نوازندۀ چیره‌دست ویولن چند روزی می‌گذرد. در آرشیو بی بی سی گنجینه‌ای وجود دارد از برنامه‌های ضبط شدۀ رادیویی کار محمود خوشنام به نام "ترانه‌های ماندگار" و "پیشگامان موسیقی ایران" که تا چندی پیش همدم شب‌های من بودند.
نام پرویز یاحقی را همیشه در رابطه با حمیرا و ویولن شنیده‌بودم ولی با شنیدن این برنامه‌ها که دو قسمت(
+ و+) آن‌ها به یاحقی اختصاص داشت تازه به عظمت استعداد این مرد پی بردم. در این برنامه‌ها قطعاتی از مصاحبه‌هایی که با یاحقی شده با صدای او وجود دارد که نشان می‌دهد خوش‌بختانه ارزش خودش را می‌دانسته. او از چهارده سالگی زمانی که حتی قدش به میکروفن نمی‌رسیده در کنسرت رادیو می‌نواخته و از همان هفده هیجده سالگی ترانه‌های ماندگاری ساخته که تا امروز قلب آدم را به لرزه در‌می‌آورند. اولین آهنگش "امید دل من کجایی" را بنان خوانده و "به زمانی که محبت" مرضیه را به همراه دوست ترانه سرایش بیژن ترقی که دو سه سالی از او بزرگ‌تر بوده وقتی کمتر از بیست سال داشته ساخته طوری که منتقدان هنری باور نمی‌کردند که کار او باشد. "بیداد زمان" هم که معرف حضور همه هست.
در ضمن ویولن فراموش نشدنی تصنیف "مرا ببوس" هم کار همین مرحوم یاحقی‌ست. روانش شاد.

*به سبک رادیو زمانه.


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Saturday, February 03, 2007
زبان کوچه و پس کوچه
تابلوی راهنمایی در اورشلیم
در اسرائیل عربی بعد از عبری دومین زبان رسمی‌ست و در مدارس تدریس می‌شود ولی تفاوت زیادی که بین زبان محاوره‌ای و زبان رسمی وجود دارد برقراری ارتباط به زبان عربی را برای آن هشتاد درصدی که عربی زبان مادری‌شان نیست مشکل می‌کند.
با این حال اینجا وقتی با کسی عبری صحبت می‌کنید محال است بین کلماتش اصطلاحات عربی نشنوید. بخشی از کلمات عربی در ساختار زبان عبری مدرن وجود دارد اما بخشی دیگر سلنگ‌هایی هستند که ریشۀ عربی دارند ولی به نوعی کم و بیش مفهوم اصلی خود را از دست داده‌اند. این هم چند مثال از زبان کوچۀ تل‌آویوی:
در عبری معمولاً از "شالوم" یا "های" برای سلام گفتن استفاده می‌کنند ولی "اَهلَن" عربی هم شدیداً مرسوم است.
اگر به کسی که عینک می‌زند بگویید "اَبو اَربَع" منظورت را می‌فهمد مگر آن که "اَهبَل" (احمق) باشد.
اگر بخواهید بگویید چیزی فوق‌العاده‌است می‌توانید بگویید "اَخُو شَرموطا"ست که منظور همان "أخُو الشَّرْمُوطَة" عربی‌ست به معنی برادر فاحشه!!! اگر این را نمی‌پسندید می‌توانید از اصطلاح "اَخلَ" استفاده کنید که همان "أحلى" ست که در عربی‌ به معنای خیلی شیرین است.
اگر از بچه‌ای بپرسید جشن تولد چطور بود و خوشش آمده‌باشد احتمالاً یا می‌گوید "کِیف" بود یا "صبابا" که منظور همان " صَبَابَة" عربی‌ست. اگر بدش آمده باشد می‌گوید "مُعَفَن" که همان بوگندوی خودمان است.
به آبرزوریزی می‌گویند "فَدیخا" که در ریشۀ آن "فَضِيحَة" عربی‌ست، همان افتضاح خودمان.
به جای "چه می‌دانم" می‌شود گفت "اَنَ عارف؟"، به جای "ول کن" هم می‌شود گفت"خلاص".
به آدمی که نشئه یا مست باشد می‌گویند "مسطول" و به خوشحال می‌گویند "مبسوط".
"دخیلک" و "ربک" هم استفادۀ زیادی دارند ولی با مزه‌تر از همه اصطلاح "یالا بای" است که موقع خداحافظی به کار می‌رود.
فحش‌ها هم اکثراً عربی هستند و همان نقاط رایج در زبان فارسی را نشانه می‌روند..
این‌ها که نوشتم فقط مشت نمونۀ خروار بود.
در همین راستا پروژه‌ای به نام "
زبان به عنوان یک پل فرهنگی" قصد دارد امسال بیش از 9000 دانش‌آموز اسرائیلی را با زبان محاوره‌ای و فرهنگ عربی آشنا کند. مجریان این پروژه اعتقاد دارند شناخت بیشتر فرهنگ‌ها باعث از بین رفتن پیش‌داوری‌ها می‌شود.
نتیجۀ کار را نمی‌دانم ولی مطمئنم که اصطلاحاتی که نام بردم به دردشان خواهد خورد!
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
Friday, February 02, 2007
ترانۀ شبات - زکی مورن

Zeki Müren - Ah Bu Şarkıların Gözü Kör Olsun
ای کاش چشمان این ترانه کور شود

هنرمند امروز را از کشور دوست و همسایه(از دو طرف)، ترکیه انتخاب کرده‌ام. بعضی‌ها او را بزرگ‌ترین خوانندۀ معاصر ترکیه می‌دانند.
زکی مورن(1931-1996) خواننده، آهنگ‌ساز، بازیگر و شاعر متولد شهر بورسا در غرب ترکیه است. سبک لباس پوشیدن و آرایش خاصش فراموش نشدنی‌ست و شاید از اولین دراگ کویین‌های تاریخ ترکیه باشد. او به هر دو سبک کلاسیک و مدرن می‌خواند. زکی مورن در سال 1996 در اثر سکتۀ قلبی روی صحنه درگذشت، در استانبول موزه‌ای به نام او وجود دارد.
اجرای زندۀ ترانۀ "گیتمَ سَنَ محتاجُم" را یک بار در فیلمی که از جشن سال نو در تلویزیون ترکیه ضبط شده بود دیدم و محتاجش شدم تا یکی دو ماه پیش که پیدایش کردم.
این هم چند
ترانه و کلیپ(+ و+) از مورن.

شبات شالوم



Gitme Sana Muhtacim


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

View My Stats